از مرد نفرت دارد

Posted on at


 

او هنوز هم با متانت و شجاعت صحبت می کند ،

کلمات را مروارید وار کنار هم قرار می دهد تصور نمی شود بانو با سپری نمودن مشکلات بتواند چنین درفشانی نماید .

                                                    

 

شیلا با قامت بلند چون سرو هنوزهم پا برجا و تنومند به نظر میرسد حجب و حیا بخوبی در چهره اش هویدا است مودبانه در مقابلم نشسته و از گذر زمان به درد ناکی حکایت می کند .

 

پدر اش در هنگام مهاجرت معتاد شده بود او با آنکه در آن ایام کودک بوده است به خوبی زمانی را بیاد دارد که مادر اش چگونه مورد خشونت قرار می گرفت .

 

شیلا هر بار که از مادر اش یاد می کند اشک در چشمانش حلقه میزند.

 

شیلا بیاد دارد زمانیکه از مکتب به خانه برگشت نموده بود پدر اش مادر او را به ضرب چاقو به قتل رسانیده بود بعد از آن سرپرستی شیلا و خواهر اشرا مامایش به عهده گرفته بود .

 

 

 

زمانیکه مامای شیلا میخواست اورا در 11 سالگی با مرد 38 ساله نامزد نماید او به کمک یکی از استادانش از این مشکل رهایی یافت .

 

دیری نگذشته بود که باز هم مامایش دست به عمل دیگری زد ، این بار شیلا را به عنوان فرزندی به شخصی دیگری در مقابل 50 هزرا افغانی سپرد .

 

شیلا احساس کرد شاید کسی که تازه سرپرستی او را به عهده گرفته است بتواند زندگی راحت را برای او فراهم نماید .

 

یک سال نگذشته بود که شخصی که او را به عنوان فرزندی با خود داشت از اوخواست تا با پدر 55 ساله اش ازدواج نماید  .

 

شیلا با شنیدن این خبر جز ترک خانه چاره دیگر ندید شب هنگام خانه را ترک کرد .

 

او حالا یگانه مونس خود را کتاب میداند و به زندگی یگانه خواهر خود می اندیشد که او در کدام منجلاب بدبختی بسر میبرد .

 

شیلا مهاجرت را یگانه عامل بدبختی خود و خانواده اش میداند .

 

از کلمه مرد نفرت دارد ،زیرا از ایام کودکی تا کنون با خشونت مردان روبرو بوده است .

 

شیلا آرزو دارد در میدان مبارزه با مردان غالب باشد و خشونت را از مقابل بانوان برکنار سازد .

 

 



About the author

160