انسان، قانون گریز یا درک غلط از قانون

Posted on at


زندگی بشر با گزینه های متعددی پیچ و تاب خوره است که برای بعضی ها بغرنج ولی برای کسانی هم مثل کف دست واضح و صریح است. البته زندگی انسان ها با همین گزینه ها به پیش می رود که بعضی از گزینه ها مثل اکسیجن ضروری، تعدادی هم مانند پول گزینه ی تغییر زا و گزینه هایی نظیر داشتن یا نداشتن موتر که تغییر جندانی در روند زندگانی هر فرد نمی آورد.


از جمله ی گزینه هایی که همچو اکسیجن نهایت ضروری است، یکی هم قانون است که زندگی بدون آن به تعبیری محال است. هرچند که انسان همیشه آزادمنش و قانون گزیز است و دغدغه ای هم برای داشتن قانون ندارد؛ چون قانون پاهای انسان را بسته می کند، چیزی که انسان نمی خواهد.



با این همه تمام انسان ها به این پی برده اند و ایمان دارند که بقایشان در قانونمند بودنشان است و بدون قانون زندگی شان شکلی را به خود می گیرد که در اصل برای هیچ یک خوش آیند نخواهد بود ، هرچند که قانون گریز هم هستند.


در این مقاله ی خویش پیرامون 2 موضوع بحث میکنم :


قانون های اصلی ( قانون خداوند و قانون وضعی )


قانون های فرعی ( عادت، روش ها و فرهنگ ها )


در رابطه به موضوع شماره ی اول باید بگویم که این نوع قانون حیاتی و ضرورت مبرم است که بدون آن حیات دشوار می شود ولی به هر صورت انسان ها بعضی وقت ها نمی توانند که خلاف فطرت یا هم بهتر بگویم عادت خویش ( فرار از قانون ) حرکت کنند. بسیار معمول است که قانون سازان یا خود به ندرت از قانون می گریزند و یا هم ردپایی برای خود می سازند تا باشد که در موقع مورد نظر از قانون دست ساخت خویش فرار کنند که در اصل قانون سازان – عده ای نه همه – فکر می کنند که برای دیگران قانون می سازند نه برای خود؛ البته هدف من قانون های وضعی است چون در قانون شرع که نمی شود تاویلی کرد.



و اما گزینه ی دوم


هدف من از قانون فرعی قانون وضعی نیست چون قانون وضعی را زیر مجموعه ی قانون اصلی حساب کردم، هدف من از قانون هایست که در داخل قوس شماره ی دوم درج شده است و به گونه ای در بین مردم به عادت ونوعی از قانون های ضعیف و تحت قانون های وضعی و فقط برای ماورای خودشان است.


بگذارید که گزینه ی دوم را با مثالی واضح کنم.


روزی از روزگاران مثل اکثر روزها سوار در موتر و به طرف مقصدی روان بودم. سه نفر در عقب و دو نفر در چوکی پهلوی راننده نشسته بودند. ازقضا دو نفری که در پیشرو نشسته بودند آدم های بزرگ جسه بودند و صحبت روی این آغاز شد که یکی از آنها عقب بنشیند و یکی از ما که لاغر بودیم در پیش رو به جای آنها بنشینیم. در همین گفتگو بودیم که راننده گفت : (( والله دل که تنگ نباشد جای تنگ نیس ))


به نظر من سخنانی چون این به نوعی قانون نه بل به یک نوع عادت خارج از معیار مبدل شده است. راننده ی بیچاره به این موضوع پی نبرده بود که این ضرب المثل برای موضوعی که اتفاق افتاده نیست چون راننده خلاف معیار در چوکی پیشرو دو نفر نشانده بود .


به نظر شما این راننده از قانون گریخته است ؟


راننده از قانون خبری ندارد ؟


راننده تعبیر غلط از همان ضرب المثل کرده است ؟


نویسنده : فرزاد صالحی


 


 



About the author

farzadsalehi

Student of Journalism Faculty

Subscribe 0
160