کودک بی پناه

Posted on at


من کی هستم ؟؟آیا حق من اینست ؟! پسر بچه ای هستم 10 ساله که تنها نان آور خانواده هستم .زادگاه من ولیسوالی ادرسکن ولایت هرات است ،که زمانی چند با خانواده به هرات آمدم با پدری که داشتم اما دیگر ندارم ؛ زندگی در اول عمر کم ام به من چهره خشمگینش را نشان داده است .در وقتیکه دستانم باید با بازی ،درس ،محبت و سرگرمی های کودکانِ ام آشنا باشد ،اما ! دستانم با کار مشغول است .کارِمن جمع کردن پلاستیک ها وقوطی هایی که در آشغال هایی کوچه و بازار در کنارِجاده ها یافت میشود است .من پدرم را در یک حمله انتحاری در راه کابل هرات در <اسکورت > از دست داده ام . بعد از خداوند متعال تنها امید و نان آورِ مادرمریضم و دوخواهر کوچکتر از خود هستم .همیشه کودکان دیگر را زمانی که میبینم به مکتب می روند ... اشک در چشمانم حلقه میزند ؛ دست در دستان پدرگرفته لباس مرتب بر تن داشته ، چهره پاک وتمیز و لبخندی بر لب دارند .بی دغدغه و با آرامش تمام به مکتب میروند ؛ولی !من در انبوه آشغال ها در پی قوطی و پلاستیک سرگردانم .تا لقمه نانی برای مادر مریض وخواهران کوچکم مهیا کنم ،اینست سرنوشت کودکی من که همه آرزوهام که در کودکی دارم همه وهمه را باید فراموش کنم امید آینده که همیشه پدرم در موردش برایم قصه تعریف می کرد دیگر ندارم آینده زیبا که باید درس بخوانم وبرای خود کسی شوم . دست نوازشگری بر سر ندارم ،دست ستمگرِ روزگار بر سر و تنم نقش می بندد. این کسی که پدرم همیشه برایم تعریف میکرد که بشوم همین بود ؟! یا اینکه با رفتنِ آن را هم با خود برد .حالا من کودک بی پناه پیه لقمه نانی سرگردانم ،آه که میکند با من سرنوستم ...!!!،،،.



About the author

maral-baran

She is Karimah Alizadeh. She is ninteen years old, studying economics faculty in Herat University.

Subscribe 0
160