زندگی

Posted on at


زندگی!

میدانی من کیم؟میدانی ازکجایم؟میدانی هدف آینده ام چیست؟

آیا تابحال فکرکردی که بامن چه بازی ها کردی؟خوب معلوم است از کجاباید بدانی؟

این من هستم که باهرسازشاد وغمگینت میسازم!میدانی که چندبهاراز زندگیم گذشته

درسته بهارهای زیادی از عمرم گذشته اما توبودی که همه راباخزانی زرد ازسرم گذشتاندی!

امامن به همه خوبی ویابدیهایت قناعت داشتم....وهیچ وقت اززنده گی شکایتی نداشتم وهمیشه بامداهای تکراری رادرزنده گیم تجربه میکردم

!

 هرصبح که از خواب بیدارمیشدم درست مثل صبح روز گذشته بی هدف بود!

درست وقتی دلم میگرفت که خزان بود،بادبود،وهواهم درست مثل دلم گرفته بود!

فقط منتظر این بودم که کی شام میشود،کی سرم رابربالشت زیبایم میگذارم!همیشه من فقط رازهای پنهان دلم را بربالشت زیبای خود میگفتم

ونام آن بالشت خوبم را بالشت راز آمیزگذاشته بودم وهمیشه هرحرف دلم رافقط به آن ابرازمیکردم وشبهابالشتک بیچاره ام با من غم شریکی میکرد،اگرشادبودم بالشتم رابه اینجاوآنجاپرتاب میکردم،واگربرعکس غمگین که بودم همرای مشتم برآن می کوبیدم وهیچوقت هم دوست نداشتم که آنرااز خودم دورکنم!

 

 خوب زنده گی !نوبت من تمام شدحالااگرنوبتی هم باشدنوبت تو است!

این هم روزها،ساعتهاودقیقه های بودکه توبرسرم آوردی ....امامن بازهم برایت میگویم:که سپاس چون همه راه وچاه خودرا برایم آموختی.

وحالاخودم میتوانم باهمه مشقت هایت مبارزه کنم

!

درست است هیچ روزی همرایم همرایی نکردی اماهمکاری را برایم آموختی!

درست است هیچ روز برایم نگفتی که به کدام راه بروم،اماراه راست رابرایم نشان دادی!

(زندگی قصه تلخیست،که از آغازش بسکه آزرده شدم چشم به پایان دارم....)

                                     (سما صدیقی)



About the author

160