یک لحظه غفلت یک عمر بدبختی

Posted on at


 


سکوت همه جا را فرا گرفته بود همه مصروف اجرای وظایف خود بودند صدای هک هک رویا سکوت را در هم شکست همه بسوی او نگاه کردند ،او از شرم چشمش را بزمین دوخت اشک هایش ژاله ژاله سرازیر می شد


با آنکه 19 سال دارد صورتش چنان تازه و نازک جلوه می نماید احساس می شود 16 سال دارد او دانشجوی سال یازدهم یکی از لیسه های شهر کابل است رویا از معتاد بودن پدر،از نا روایی که پدر در حق او و مادرش نموده است ٰاز ظلم و ستم ،از خشونت و عداوت خلاصه از ناکامی های زندگی شکایت دارد



خشونت پدر سبب شد تا او خانه را ترک و به خانه یگانه دوستش فریما پناه برد فریما که از قبل در مورد زندگی خشونت بار رویا می دانست در کمین بود تا چه زمانی فرصت به او دست می دهد


همینکه رویا به فریما تماس برقرار کرد و مشکل را در میان گذاشت فریما با خشنودی و خوشرویی رویا را به خانه خود دعوت کرد و به رویا وعده داد که تا آخرین لحظه از او حمایت خواهد کرد


وقتی رویا به خانه فریما رفت فریما در اولین شب اه او پیشنهاد کرد تا با برادر شوهرش که در ارتش ملی مصروف خدمت بود ازدواج نماید رویا که در تنگنا قرار گرفته بود پیشنهاد فریما را پذیرفت و بعد از دو روز مراسم عروسی برگزار گردید زمانیکه خانواده رویا از موضوع با خبر شدند کار تمام شده بود


رویا تنها در یک ماه اول ازدواج خود خوش بود این خوشی زود گذر بود بزودی میانه بین رویا و فریما برهم خورد  پس از گذشت یک ماه رویا مورد سوظن شوهر قرار گرفت فریما شوهر رویا را به شک و بدگمانی تحریک کرد فقط دوماه از عروسی آنان گذشته بود که شیرازه زندگی کاملا برهم خورد



تصمیم احساساتی رویا و شوهرش سبب شد تا بزودی این پیوند از هم بگسلد آخرین روز که میان رویا و شوهراش گفتگو صورت گرفت مداخله فریما سبب شد تا آتش خشم هردو جوان بیشتر شعله ور شود  در فاصله دو ساعت هردو طرف بزرگان خانواده را حاضر ساختند و شوهر رویا طلاق نامه رویا را در حضور شاهدین برایش سپرد


اکنون رویا نه در خانه پدر و در خانه شوهر جا دارد آواره در یکی از مراکز حمایوی زنان بسر می برد


اینکه تا چه زمانی رویا این سرنوشت نا معلوم را دنبال می نماید خودش نیز نمی داند. او به تازه گی پی برده است که یک لحظه غفلت یک عمر بدبختی را بدنبال دارد



 



About the author

160