آروزهای دوران طفولیت

Posted on at


یه خورده آدمیت یاد بگیر لعنتي! تو چه وقت ميخواي کلان بشي؟ الان دیگه يه مرد ميانسال شدي! تا چه وقت مثل طفلای خورد رفتار میكني؟ اون دورانی كه ادرار كردن سگاي ولگرد گوشه ديوار برات خنده دار بود گذشته! شرم کن! ديگه نیازی نيست وقتي گربه ها جفت گيري دارن بلند فریاد بزني: ببینید اونارو دارن بهم ديگه تجاوز ميكنن! 
ديگه نیازی نيست از بقيه بپرسي: عروس و داماد توی اون اتاق چيكار ميكنن؟ که يه توگوشي بخوري و بهت بگن: برو گم شو بچه ی فوضول!
ديگه نیازی نيست براي خوردن گوجه سبز  نقشه سرقت بزرگ از ميوه فروشي پسران حیدری بكشي! هرچند گوجه سبزی كه از اون روش بدست ميامد خيلي خوشمزه تر بود!
الان ديگه بايد از آرزوهات کم کنی و بيخيال بیشتر اونا بشي! چون نصف اون آرزوها مال دوران طفولیت بود! حالا بايد تا فرصت داري سعي كني به بقيه آرزوهات برسي! 
درسته كه هنوز خوردن لواشك و بستني ميوه اي كار سختي نيست ولي هنوزم ميتوني به آرزوهاي اون زمان ادامه بدي! الان ديگه دلت جمعه كه هاچ زنبور عسل بالاخره مادرشو پيدا ميكنه و لازم نيست نگران اون باشي!



بلند شو تا بقيه آرزوهات تبديل به چيزهاي ساده نشدن به اونا برس! نزار ميانسالي لذت رسيدن به اون آرزوها رو از تو بگيره! تو ميتوني هنوزم عاشق ترين آدم روي زمين باشي! كافيه از جات وایستی و بگي: امروز ميخوام به قلبم عشق هديه بدم! 
نیازی نيست مثل بيل گيتس پولدار باشي تا بتوني به هند سفر كني و مجسمه هاي بودا رو از نزديك ببيني و ريش مرتاض هاي هندي رو بكشي و فرار كني! 
همين الان هم ميتوني بري بلندترين جاي کابل و دستاتو باز كني و فریاد بزنی: اي كائنات من هنوز زنده هستم و ميتونم به آرزوهای خودم برسم!
تازه بايد بيخيال بعضي از فانتزیهای احمقانت بشي! مثلا ديگه فايده نداره با آنجلينا جولي زير برج ايفل برقصي! چون اون ديگه سينه هايي كه تو فيلم (گناه اصلي) ديدي رو نداره! 
آی آرزوهاي من! يادتون باشه تا نرسم بهتون قصد مردن هم ندارم  پس الکی از من فاصله نگيرين.



About the author

160