تو همان رنگین کمان زیبای رویاهای من هستی که با وجود تو زندگی ام رنگ خوشبختی میگیرد ، تو را در تمام وجودم جا کرده ام مبادا حصه ای از وجودم خالی از تو باشد ، با تو تنهایی ها از من دور میروند و دروازه های خوشبختی به رویم گشاده میشوند ، چه عطری دارد وجودت که عمریست در کنارم نیستی ولی هنوز این عطر احساس این را بمن میدهد که تو را در کنارم دارم
مرا بسپار در یادت همان گونه که من سالهاست تو را در تمام وجودم و یادهایم سپرده ام ، مرا فراموش نکن چون میدانم اگر تو فراموشم کنی از یاد زندگی هم خواهم رفت ، مرا بسپار در یادت وگرنه میروم از یادت من فقط با یاد تو زنده ام و انتظار آمدن تو را دارم که روزی بیایی و مرا در آغوشت بگیری و بگویی که هر گز تنهایم نمیگذاری و مرا از این انتظار سخت نجات میدهی
عکس زیبای تو را قاب کردم و شب و روز تصویر رویاهای با تو بودن را در آن مینگرم ، احساس میکنم هستی ولی چرا تو را نمیبینم ؟ یا اینکه چشمانم دیگر نوری برای دیدن رویت ندارند ! صدای دلنواز تو سکوت اتاق را شکستانده که فریاد میزنی و میگویی هرگز فراموشت نخواهم کرد روزی بر میگردم و تا نفس دارم در کنارت خواهم ماند ، من با این صداها زنده ام صداهایی که امید بر گشتن تو را برایم مژده میدهند پس تو هم مرا بسپار در یادت که مبادا فراموشم کنی
نویسنده : امید دورانی
برای رفتن به بلاگ قبلی روی لینک کلیک کنید