{خودم را در خودم جستجو میکنم}

Posted on at


اینکه با چه جمله آغاز کنم را نمیدانم؟ ولی اینکه چگونه خود را پیدا کنم،آیا افسانه که قبلأ بودم را پذیرم یا این که حالا هستم؟


خیلی چیزها را هم از لحاظ معنوی وهم ازلحاظ مادی از دست دادم وهمین قسم بعضی چیزها ی که اصلابه فکرم نبودرا نیز بدست آوردم اینکه خودم را چگونه عیار کنم نمیدانم؟


بله!افسانه که قبلأ بود ویژه گی های خاصی داشت که حالا نمیتواند آنهارا بدست آورد درپی این هستم که خودم را در خودم جستجوکنم.وهمه آن خوبی های را که قبلأ انجام میدادم با خوبی های حالا جمع نموده ودر خود جاری سازم و همین قسم آن چه که به میلم نیست رااز خود دور کنم تا اینکه بتوانم در آینده برای خود و عزیزانم کسی باشم که قابل اهمیت باشد


قبلأ دوستان زیادی را بر گزیدم و زنده گی ام را وقف آنها میکردم اما چه فایده ؟بازهم تنها میماندم و دوستانم در موقع که به آنها نیاز داشتم تنهایم میگذاشتند باز هم مثل همیشه خود را یک انسان شکسته و خسته از زنده گی حس میکردم بعد از اینکه مرحله به مرحله گام به سوی ترقی نهادم ویکی از موثر ترین آن صنف کمپیوتر بود نه صنف کامپیوتر بلکه رفتار وروش استاد خوبم فرشته جان که برایم آموخت که زنده گی انسانها تنها با دوستی پیش نمی رود.


در مقابل با مشکلات آموختم که ما در زنده گی به خیلی از چیزهای دیگر اهمیت بدهیم که قبلأ برایم اهمیت نداشت


روزی در یک گوشه تنها نشسته به این فکر کردم که چه کسی را در زنده گی بخاطر دوستی انتخاب کنم تا وقتی که زنده باشم خاطر جمع و مطمئن باشم که از من جدا نمیشود


کسی که در تک،تک از ثانیه های زنده گی بامن یار و یاور باشدبه این فکر کرده ودر اخیر به این نتیجه رسیدم؛


یقینأ!کسی که من میخواهم وجود داشته دارد وخواهد داشت ولی اینکه من به آن توجه نکردم نمیدانم چرا؟حالا شکر میکنم که به این پی بردم وآن دوست دایمی ام را نیز انتخاب نمودم که همه اشرف مخلوقات را خلق نموده که از همه مهربانتر است


ازوقتی به پروردگارم می اندیشم تغییرات زیادی در من رونما گردیده است وحال وقتی می اندیشم افسانه که قبلأبودم با افسانه حال زمین تا آسمان فرق دارد.  


{افسانه محمدی}



160