چند شب پیش چند مهمان خانه آمده بودند. اکثر بسیار ادعای "حقوق زنان و برابری و بالا بردن ظرفیت زنان" می کردند. .
به یکی شان گفتم: چند صنف درس خواندی؟
گفت: ماستری دارم، یکی از ایران و یکی از آلمان.
گفتم: خانمت چند چقدر سواد دارد؟
گفت: تا صنف دوازده خوانده.
گفتم: خانمت چقدر با این حرفهایی که می زنی موافق است؟
گفت: خبر ندارم، حقیقتا.
گفتم: چه فایده دارد که خودت دو ماستری داری و خانمت هنوز بی سواد است؟
گفت: دوازده هم سواد است دیگه.
گفتم: آن سواد را بگذار در کوزه آبش را بخورد. تو خارج زندگی کردی، ادعای پاسداری از حقوق زنان و ظرفیت سازی آنها می کنی. اما چرا زن خودت بی سواد است؟ زمینه سازی برای تحصیلات خانمت یعنی بالا بردن ظرفیت او. بگذار او درس بخواند تا آگاه شود و بداند چه حقوقی دارد. هر وقت حقوقش را صلح آمیز به او دادی، بدان که حرف هایت کارگرند.
گفت: برو جمع کن بابا!
یکی از دوستان وسط پرید و گفت: من که زنم ماستری داره. فعال حقوق زنان هم هست خودش.
گفتم: خانمت معمولا چه غذاهایی می پزد در خانه؟
گفت: خانم من آشپز به تمام معناست. هر غذایی که زنان دیگر بلد باشد.
گفتم: پس، زن شما هم مثل همه زنان دیگر است. حقش را با مصروف کردنش در غذا پختن و چای دم کردن برای خودت می گیری.
گفت: برو جمع کن بابا!
یک دوست دیگر هم پرید میدان را خالی دید و جولان داد.
گفتم: توی مبایل خانم شما چند شماره مرد ذخیره است؟
گفت: نمی دانم.
بعد از چند لحظه فهمیدیم خانمش به جز از شماره خودش و آشنایان قومی دو سه شماره تلفن مرد بیشتر ندارد.
این گونه بود که شب به پایان رسید و آنها از خانه مان بیرون رفتند.