تبسم هم این روز ها پیر شده

Posted on at


 

رفتم در کناره پنجره نشستم و طبیعت زیبای بیرون را میدیدم، میدیدم که چگونه گنجشکان در روی در خت غوغا میکردند...ا

ناخود آگاه اشک از چشمانم جاری شد و در فکر غرق شدم گفتم:افغانستان دیگر سبز نیست، دیگر بهاری دران وجود ندارد. چون گنجشکانش به جای قه قه خنده زار زار گریه میکنند همه گنجشکانش دارند به دنبال درخت سبزی میگردند که به آن تکیه کنند اما پیدا نمیکنند فکر میکنند شاید این درخت هم به مثل درخت قبل که به آن تکیه کرده بودند زرد شود نمیدانند باید چی کاری را انجام دهند...ا

نمیدانند چگونه به یک درخت سبزی دیگری تکیه کنند چون این ترس در دلشان هست نکند این هم به مثل درخت سبزه قبلی زرد شود، کجاست آن درخت همیشه سبز که به آن تکیه کنند؟ زمانی را بخندند.چرا همه درختان سبز پائیز زده شده اند در بهار هم زرد اند همش زرد همش زرد....... گناه این گنجشکان چیست؟ چرا باید این گنجشکان بی گناه چنین جور بکشند، چرا به هر درخت سبزی که تکیه میکنند زرد میشود؟ گه گاهی هم به یک درخت سبز که تکیه میکنند تنها برگ هایش زرد نمیشود شاخه هایش میافتد، تنها میماند یک کنده چوب، یک کنده چوب که انگار هیزم جهنم است وبرای روشن کردن جهنم بی قرار است ...  از این بگذریم

این گنجشکان کجا باید روند؟ باید چو پرستو به دیاری دیگری روند؟ به در ختان سبزوسر بلند دیاری دیگری دل ببندند؟  اما این گنجشکان به دیاری دیگر نمیروند میمانند تا در این جهنم بسوزند اگر چه خنده قه قه را سالهاست گم کرده اند اما همیشه یک تبسم پیر و شکسته در روی لبانشان هست! و به این فکر میکنند زمانی باران میبارد و این درختان پائیز زده از آمدن بهار آگاه میشوند و این گنجشکان بتوانند در روی درختان سبز جمع شوند با صدای رسا و بلند آواز بخوانند ...ا

اشاره ای سر بسته به دولت کنونی افغانستان و در آخر آیا دیگر بارانی نمیبارد؟ آیا ما همیشه در پائیز خواهیم بود؟ آیا ما بهاری را نخواهیم دید؟  آیا ما دوباره عزیزانی را که به مهاجرت رفته اند را به آغوش نخواهیم کشید؟ آیا ما گریه و ناله مادران داغ دیده را نخواهیم شنید؟ آیا فردا پر امید و آرزو دوباره خواهد آمد؟ا

 



About the author

160