آفتاب می ریزد

Posted on at



ز جور پر شکنت مشک ناب می ریزد


زچشم مست تو داسم شراب میریزد


عرق بروی تو باشد چو شبنم سحری


که قطره قطره بروی گلاب می ریزد


مکن تو نسبت رویش بما هتاب ایدل


زهر کرشمه او آفتاب می ریزد



شکسته قدر در و آبروی گوهر ریخت


تکلمی که از آن لعل ناب میریزد


زهوش رفت چو خط تو دید ز آن سبب است


که باغبان برخ سبزه آن می ریزد


دلم بر آتش هجر تو خود کباب بود


رقیب باز نمک بر کباب می ریزد


تو مخفیا مرو از ره ز لطف او که گهی


ز یک تبسم رو صد حساب میریزد.




About the author

160