ازبرای مادرم می نگارم

Posted on at


من وجودم را به پای آن امیدم تازه کردم


من همان غصه های با نویدم تازه کردم


غرق خوشی بودم ونبودش را تازه کردم  


من به آن امیدبودم که عزا را تازه کردم


زنده گی در گذران بود ما در حسرتش


این همان افسوس وآه است که برایش تازه کردم


از دست رفت ومارا غرق


ذوب آتش کرده است



من همان تک آفرنیم


که غم های مادرم را تازه کردم


من همان لحظ نگارم


که نبودنش را تازه کردم


این همان آه خموشت که صدایم کرده راسخ


من همان پرعزم راسخ که نقش را تازه کرم


اوهمان تا ج ابریست که فقط به ما عزای نبود


من همان طفلک کوچک که فنا را تازه کردم


اکنون اوسر در فنا هست


وندارم توانی


که بسرایم


من فقط یاد اورا تازه کردم


من قلم به دست گرفتم



مضمون از آن نوشتم


که همه غرق خودساختم


من فقط یاد امیدم را تازه کردم


مادرش اشک به دیده دارد


مادرم به آن امید است


دخترش فقط غم ش را تازه کرد


من همان قلم به دست هستم


که از او آه  وفغان تازه کردم


خدایا ببخش این بنده ات را


من قلم گرفتم وغم تازه کردم


ندانستم چه گویم سروپا غم تازه کردم



من دراین دنیا گنه ندارم


اربرای نگاشتم هایم


من فقط برای مادرم نعره ها را تازه کردم


مادرم توزنده باشی


در جوار پسران ات


مادرم مرا ببخش که برای ات  غم سروپا تازه کردم


من فقط به تو نوشتم که نگوی در تغفل


من همان دختر تازت که نویدت را تازه کردم


من به تو امید تازه کردم


ازقلم نحیف دستم



توهمان مادر نازی که برای تو می نگارم


برای مادرم نازم


تک به تک واژه سرایم


من همان دختر نگارت


برات خاطره سازم


آرزو"رحمانی "


 



About the author

Arzoorahmany

Arzoo Rahmany is a twelfth class student in Mahjube Heravi high school.

Subscribe 0
160