بهار

Posted on at



هرچند غنچه راست ز باد بهار فیض


دارد دلم ز نگهت گیسوی یار فیض


گلها بباغ گرببند از بهار فیض


برده بهار از گل رویش هزار فیض


همچون درخت خشک ز باران نو بهار


ما بره ایم از مزه اشکبار فیض


جز نام از سخاو کرم نیست در جهان



عنقا و کیمیاست درین روزگار فیض


ما را بخوب و زشت جهان واعضا چه کار


شاخ بریده را نبود از بهار فیض


نه گل شدم که زینت باغ و چمن شوم


نی خار خشک تا برد از من شرار فیض


مخفی تو بگذر از دل پرداغ عاشقان


بسیار برده اند ازین لاله زار فیض



TAGS:


About the author

160