درانتظار بهشت

Posted on at


ابروهایت هلال مهتاب


چشم هایت گل نرگس


گونه هایت همچوانار


لبان تو غنچه ی گل


جبین تو رخسارآفتاب


ای ناز! به همه  گی تابیدی


برمن هم بتاب ..........


کجارفتی ؟   کجارفتی؟


که حتا باد هم بویت رابه مشامم نمی آورد


نمی دانم چرا؟


نمی دانم !هیچ کس راضی نیست که حتی چهره ی آفتاب گونه ات راببینم!


ازمن خیلی بیزاری؟


ازمن خیلی نفرت داری؟


گناه من چییست؟


گناه این دل بیچاره چیست؟


به خدا نمیدانم؟


در بین این  دوراهه که قرار گرفتم حتی خودم را نیز فراموش کرده ام


یا بیا که جوابم رابدهی،پیشم میمانی یانه؟


یا اصلا به همه بگو دیگر نمی آیی


تا من هم راه دیگری را انتخاب کنم


وکسی که چشم به راهم است


از انتظار خلاصش کنم


اما نه آمدنت معلوم است و نه هم نیامدنت!


ومن هم سر به زانو نشسته منتظر تا تو چی فرمان دهی


نه استعاره ام جواب می دهد نه افکارم


ونه هم حرف دلم.


خدایا کمکم من!




About the author

MarjanOsmany

Marjan Osmany was born in Herat, Afghanistan. she is studying in 12th class. Interested to internet and education.

Subscribe 0
160