نردبان دلتنگی
نردبان را میگذارم روی دیوار... پشت بام را نشانه میگیرم ... از آن بالا میروم……
نردبان را میگذارم روی دیوار... پشت بام را نشانه میگیرم ... از آن بالا میروم……
خوب من غصه ها روبه تمامی،لحظه ها سوی سکوت به دل غم زده شادی، وفراخوانی اوست……
دلِ من برای خوبیها لَک زده است خوبیهایی که زمانی همه انسانهاداشتندوبرای……
پیر که میشوی.... همه ی دنیا رنگ وبوی دیگری را به خود میگیرد... آنقدر زود جوانیت……
دیشب وقتی غرق در فکر کردن به تو بودم.... و اشک های داغم را از روی صورت یخ زده……
وقتی دروغ هایت از خود حقیقت هم واقعی تر به نظر میرسند...تمام وجودم میلرزد……
ابروهایت هلال مهتاب چشم هایت گل نرگس گونه هایت همچوانار لبان تو غنچه ی گل……
خلوت این جاده های تکراری نبودن ترا طعنه می زنند این درخت های ساکن و بی……
هنگامی که دردی داری تنها مرحم برای دردت یک همدرد است و بس. همدردی توان……
بخش سوم تو شعارهای پر زرق و برق و لبخند های متظاهرانه ای را می بینی……