نگردد دور گل بلبل چو بیند روی نیکویت
شود خون مشک در ناف غزال از رشک گیسویت
کند قالب تهی دایم هلال از شرم ابرویت
براید آفتاب ای مه برای دیدن رویت
نماید گوشه ابرو اگر حسن تو در شامی
اسیر نو گرفتارم در این دامم چه خواهد شد
درین گرداب غم آغاز و فرجامم چه خواهد شد
چویم مخفیا کاندیشه خامم چه خواهد شد
نمیدانم من ای مخفی سر انجامم چه خواهد شد
بکار خود چو می بینم نمی بینم سر انجامی