یاد از گذشته

Posted on at


در سالهای که رفت آزادی در خانه و جامعه خویش داشتیم، محبت و دوستی باهم و همسایه داشیتم


اگر کم بود اگر زیاد، قناعت بود صبر بود و اتحاد، گندم زه مزرعه و میوه ز باغ خویش،


شادی و اندوه برادرانه داشتیم



گذشته، گذشته است ای سرورم در چرخ روزگار دوباره زمان نمیآید ای دلبرم، دیگر نمیتوان در گذشت زمان زندگی را بسپاریم


به فکر امروز و فردای خویش شویم و بنگریم، مرحمی بگذاریم بر زخم ها و طبیب خویش شویم


از رفته ها هموطن یاد مکن بهتر است، دل افسرده مکن پر ز فریادمکن بهتراست.



 


?چه میخواهی ز من ای احساس من


امواج فریاد بی صدایم را، شکستن غرورم را بر سخره های زمان


زلفان پریشانم را که بازیچه نسیم سحر و باد های گرم و سوزان روزگار است


تنم را روحم را در زیر چکمه های جهل و ناآگاهی خرد میشوند


رویا و آرزوهایم را که در امواج طوفان زده یی دریایی مواج گذشت زمان دردآلود و غمگین، غرق و رقصان پیچیده میگذرند،



?از من چه میخواهی


تصویر تیره و شکسته ام  که در آیینه زمان سرگردان و محو میشود، 



160