فاشیزم جنسیتی / همیشه حق با زنان نیست!

Posted on at


دیده اید کلن بعضی ها درمورد دفاع از حقوق زنان دچار سوء هاضمه ی فکری هستند؟ طرف گمان می کند به هر قیمت ممکن همیشه باید از همه ی کارها و فکر های زنان حمایت کند. و اکثرن کار به جاهای میر سد که طرف مجبور می شود احمق ترین ها را تکریم کند و بت های کاغذی ای پوچ بسازد. من به این می گویم فاشیسزم جنسیتی. این چه فرقی با انواع دیگر فاشیزم داره؟ قوم نه ،جنسیت، زبان نه ،جنسیت،مذهب و نژاد نه، جنسیت
این کار معمولن با چاشنی نوعی مظلوم نمایی ی لوس همراه است. استدلال چنین است: "چون تمام تاریخ مردسالارانه بوده و شما مردها ظلم های فراوان به زنان کردید،پس حالا در مقابل، مزخرف ترین و کاهلانه ترین اعمال و گفتار و کردار زنان بر شما ارجحیت دارد."

من باچندین آدم اینگونه برخوردم. هم در صفحات شبکه های اجتماعی و هم در جلسات. اما وقتی ته و توی ماجرا را درآوردم، متوجه شد م که طرف گناهی ندارد، چنان زیر فشار شوهر مربوطه خرد شده که هیچ راهی جز فرافکنی برایش باقی نمیماند. چند تایی نیز مرد بودند. مردهای شش سلندر و آتشین برای دفاع اینگونه از حقوق زنان. یکی از اینها خیلی افراطی ست . اصلن شاید همین آدم تیوری پرداز نظریه فاشیزم جنسی باشد. حرفهای آتشینی مطرح می کند اما کمی دیرتر متوجه می شوی که این حربه،استراتژی این آقا برای تور کردن دختر خانم ها و خانم خانم های ست که آنها نیز دچار این توهم هستند و به دنبال کسانی می گردند تا کم دانی ها، نفهمی ها،اشتباهات،تنبلی،کم سوادی و بی هنری شان را تایید کنند.

 

 

وکمی بعدتر متوجه شدم که در جمع های مختلط(جلسات،مراسم ها و هرجایی که  مردان در مواجهه با این زنان هستند)، شمار زیادتر شان عامدانه به این توهم زنان دامن می زنند. و این یعنی این که :همه ی این مردان هم "بعله!" و...

وکمی بعد تر تر و زمانی که ذهنم را درگیر این مسله کردم و هم خودم را هم به پرسش کشیدم که: " آقا! توچه فرقی داری با سایر این مردان و...؟" دیدم ماجرا عجیب تر از اینه. دیدم این در حقیقت نوعی حربه ی دو طرفه است  برای این زنان و این مردانی که به چنین سوء هاضمه ی فکری ای دچار اند وچنین توهماتی را باور می کنند و دامن می زنند. هردو جنس، اگاهانه این استراتژی را در مقابل همدیگر استفاده می کنند و نقش هایشان را با موفقیت انجام میدهند.

اما چطور شد که من توانستم این تبادله را ببینم و این توهم را کشف کنم؟

شاید 6 سال قبل من هم یکی از همین مردان بودم.(هرچند من در محیط و جامعه ای تنگ و کوچک و حسود و مراقب کلان شده ام) شاید من هم گاهی در اجتماعات می زدم به سیم آخر و برای جلب توجه و پیدا کردن طرف معامله از میان زنان، چنین حرف های می زدم. اما فقط شاید...

دیدم تاریخچه ی این کشف به خیلی پیشتر ها برمی گردد . به زمانی که جنسیت برای من مُرد و دیگر زن و مردی وجود نداشت.فقط رعشه های جنسی مانده بودند و بس.  که گاهی یادآوری می کردند که چیز دیگری هم هست اما الزامن ربطی به جنسیت نداشتند. و هم موفق شده بودم این رعشه ها را سرجای اصلی اش بگذارم و آن را منوط به چیزهای با اهمیت تر بسازم و خودم را ملزم کنم که در این مورد همواره باید با یک مجموعه ی کامل مواجه باشم. نه فقط یک تن اماده...

این بود که دریافتم که دراین جامعه، می تواند این توهم(فاشیزم جنسیتی) نوعی حربه دوجانبه باشد بین زنانی که نیاز به تایید دارند و مردانی که این تایید گری را به عنوان استراتژی ای برای بهره برداری استفاده می کنند و اکثرن هردو طرف این زبان را خوب می فهمند.

کم کم که پیش تر رفتم متوجه شدم که این تبادله، کد های خاصی دارد،زنجیره ای از کلمات و ادها و نگاه ها که در اکثر این مجالس یکسان رد و بدل می شوند.گویی شکارکننده و شکار شونده از قبل می دانند سناریو را وفق با احتیاط آن را اجرا می کنند. یعنی هرکس نقش خودش را اجرا می کند و مشکل زمانی ایجاد می شود و یکی از دو طرف دست خالی و رسوا بر می گردد که نقشش را خوب بلد نباشد.

به هرانجام، این دریافت ها می توانند غلط باشند اما در مورد موجودیت این (فاشیزم جنسی) شکی ندارم. شاید شما هم آن را دیده یا تجربه کرده باشید.

 



About the author

MasoudHasanzada

اززنده گی نامه های فرمال و سر راست متنفرم. به همین دلیل چنین می نویسم: مسعود حسن زاده ای که حالا و اینجا می بینید در کابل زنده گی می کند،شاعر و منتقد ادبی ست و رهبر نخستین گروه راک و بلوز افغانستان(مورچه ها) ست. روزگارش از راه روزنامه نگاری…

Subscribe 0
160