این شعار حالا تبدیل به کلمات لاتین شده و بر روی شیشهی عقب موترها نصب شده است. در کابل و چند شهر دیگر. معلوم نیست صاحبان موترها با چه تاویل و برداشتی این شعار را بر روی شیشهی عقب موترهای خود نصب کردهاند. بدیهی است که این شعار ربطی به شتاب داشتن در هنگام رانندگی (چیزی که در افغانستان هر رانندهی تازهای از آن لذت میبرد) ندارد. راست و مستقیم زندگی را هدف قرار میدهد و مجموعهی فعل و انفعالات درون جامعه را نامگذاری میکند و گزارشی تلخ و تکاندهنده از وضعیت میدهد. این شعار از درون عمیقترین لایههای این جامعه بیرون آمده است. این دیگر برنامهای رسمی یا دولتی نیست که از بالا بهوسیلهی تبلیغ به خورد مردم داده شده باشد. حاصل تجربیترین بخشهای زندگی افغانی است. مگر نه این که سیستم اقتصادی حاکم، مبنایش بر نوعی مسابقه و رقابت نهاده شده است؟ مگرنه این که مناسبات اجتماعی فعلی افغانی در ریشههایش به اضافهی حیات اقتصادی، همهی پیوندها و حتا عواطف انسانی را نیز در شرایطی ناعادلانه و نابرابر در یک مسابقه قرار داده است؟ این شعار، راست و مستقیم همچون واقعیتی برهنه همهی این فعل و انفعالات پیچیده را در یک جمله خلاصه کرده و به فهم درمیآورد. زندگی مسابقه است!
از جانب دیگر استفاده از استعارهی «مسابقه» برای گزارش کردن وضعیت اجتماعی، در اشکال مختلف به خلق روایتی مشابه میانجامد. در این مورد بهخصوص، بستر نقش تعیینکننده دارد. بر اساس محور همنشینی، بستر این شعار با سرک و حرکت و مبدا و مقصد و چیزهای پیرامونی دیگر همراه است. اجرای نمادین این مسابقه (مسابقهی زندگی) اینجا در سرک صورت میگیرد. هر که با سرعت بیشتر حرکت کند، برنده است. اگر این استعارهی نمادین (مسابقه موترها در سرک) رابه عنوان اجرایی دقیق از این شعار فرض کنیم، ناگزیریم که مبناها و هنجارهای این مسابقه را نیز در نظر گرفته و از آن استخراج کنیم. این به درک واقعی آنچه رخ داده است کمک میکند و معضل را در سطحی کلان تشریح میکند.
برای اجرای این استعاره (مسابقهی موترها) اصول اساسی چی باید باشد؟
سرک آماده و درست، مسابقهدهندگان آشنا به رموز و قوانین مسابقه و دارای مهارت رانندگی، موترهای همسان و همنیرو، قانونی همسان برای همه، داور یا داورانی عادل و کارکشته و در نهایت مسیری مشخص و یکسان برای همه؛
اگر اینها اجزا و وسایل برگزاری این استعاره (مسابقهی موترها در سرک) باشد، در وضعیت واقعی (مسابقه زندگی) نیز نیاز به چنین سازوکارهای احساس میشود و حتا حیاتی به نظر میرسد. چون در استعاره، جنبهی تفنن بیشتر است، اما اینجا چگونگی برگذاری این مسابقه حیات و چگونگی بودن میلیونها انسان را تعیین میکند و نسلهای آینده را نیز متاثر میسازد. وقتی به این جنبهی این شعار ساده و به ظاهر معمولی فکر میکنیم، به دلهرهای کشنده میرسیم. یک ترس عمومی فراگیر و کاهنده، در جامعهی افغانی شهروندان (مسابقهدهندگان) به اجبار وادار به اشتراک در مسابقهای میشوند که بر روی بستری (سرک) سالم و درست برگذار نمیشود، این مسابقهدهندگان به دلیل جریان تاریخی مریض و ناعادلانه، مهارت کافی ندارند و قوانین مسابقه را آموزش ندیدهاند، اسباب این مسابقه (موترها) نیز در میان همهی اشتراککنندگان همسان نیست. قوانین این مسابقه هرچند برروی کاغذ یکسان به نظر میرسند، اما در میدان مسابقه به ناعادلانهترین وضع ممکن اجرا میشوند و توسط آنان که زور و زر بیشتر دارند نقض میشود، داوران مسابقه تا خرخره در فساد فرور فته و هیچ مهارتی در کارشان ندارند و در نهایت هیچ مسیر مشخصی برای این مسابقه در نظر گرفته نشده است. این مسابقه (مسابقهی زندگی) در جامعهی افغانی در اشکال مختلف، در جاهای مختلف در هرثانیه جریان دارد. حتا وقتی شما همه خوابید، کسانی از فرصت استفاده میکنند و با طراحی حقههای کثیف، صدها و هزاران قدم از شما عبور میکنند و جلوتر میروند. نظام موجود هم به این روند ناعادلانه لبخند میزند و آن را رقابت آزاد مینامد. شما را در حالی که سوار بر خری لنگ هستید، به مصاف موتر «لاکسوز» آخرین مدل با 1400 اسپ بخار سرعت میفرستد. قوانینی که در مورد شما تمام و کمال و با خشونت کامل اجرا میشوند، در مقابل حریفتان سرخم میکنند و خوشخوی میشوند و شما مانند جنزدهها فقط با خود تکرار میکنید که: زندگی مسابقه است... زندگی مسابقه است... سعی کن برنده تو باشی...