چشم های در راه مانده

Posted on at


 

ملودی گران نفسش اینبار نغمه ی خدا حافظی را مینواختند

آسمان چشمش از آمدن طوفانی خبر میداد

تار های حنجره اش از شدت بغض میلرزید

خون کم کم در رگم هایش در حال خشکیدن بود

و چادری خیس از اشک دور گردنش

نگاه های نا امید او به در

فریاد های لحظه به لحظه اش

میگفت که دیگر بر نمی گردد

اشک در گوشه ی چشمانش میلرزید

ساعت های خانه لحظه های آمدن او را بار بار تکرار میکردند

اما او دیگر نفس هایش را به آسمان ها بخشیده بود

فرزندی در انتظار او دم در بازی را بهانه میکرد

روز ها تکرار میشوند اما خبری ازاو نسیت

مادری در انتظار او چشم به جاده دوخته است

لباس های پر خون

جسدی بدون نفس

خبری تلخ میگوید

و اینبار باورش شده است

باورش شده است که دیگر بر نمیگردد

 

نویسنده:سوسن رحمانی

 

 

 

 

 



About the author

susan10rahmani

susan rahmani one of the womensannex writer .

Subscribe 0
160