آخر تابستان

Posted on at


 


آخر فصل تابستان


تو هم که میروی و  بازهم خزان فرا میرسد


اینرا بدان که همه سال چقدر دل تنگ تو میشوم  


همیشه گفته اند شیرینی بی حد تلخی به همراه دارد و آب گرم را زود تر از آب سرد یخ میزند...


تو هم میروی اما بار دیگر که آمدی کمی بمان


رفتی و اینبار ثابت شد که هیچ دل گرمی توماندگار نبود


شاید پاییز تنها فصلی باشد که خوشباوری هایمان را به رویمان میکشد


چه ساده دل بسته بود گلی که فکر میکردهر روز بانسیم تو غنچه هایش را باز میکند


کاش میماندی !


کمی فقط به مدت لبخند یک گل


میماندی تا باورم میشد بودن تو دست من است


دیگر به دست های گرم تو اعتبار نیست


نه به لطفت !


رفتی و مارا به پاییز سپردی


به باران هایی که هر قطره اش دلتنگی عجیبی به همراه دارد


تو که رفتی ولی من....


با اینهمه دلتنگی چه کنم


شاید تا بهار دیگر که دوباره زنده شوم


و تو بانسیم گرمت گیسوان شکسته در خزانم را نوازش کنیبعد خزان پر رنج به خواب زمستانی بروم..


تا بدانی من یک گل خزان زده ام


نویسنده:سوسن رحمانی...


 


 


 


 


 



About the author

susan10rahmani

susan rahmani one of the womensannex writer .

Subscribe 0
160