چاقی زیاد غم ببار می آورد

Posted on at


 

 

آیامی دانیدچاقی چه رنج هایرا ببار میآورد؟

چاقی مر ضی نیست ضکه ما فکر میکنیم بلکه چیزی است که خود ما آنرا به بدن خود می خریم.چاقی انسان رابه امراض ګوناکون مبتلامیسازد وباعث میګرددکه انسان روز به روز اضافه ورن کند اشتیاق وعلاقه آن به خوردن زیاد ګردد وهمین همه است که انسان را از زندګی بازمیدارد انسان را نسبت به خود بیچاره بی عقل وکودن میسازد وباعث میګرددکه انسان آهسته آهسته اعتمادبنفس خود را از دست میدهد وانسان به همین دلیل هیچ تلاش نمی کند که از خود چی قسم انسان بسازد  

خوب به هر صورت حلا برای شما داستانی در باره چاقی میګویم .

مقدمهه

یک روز یک زنخابالو خیال پرور بی حال دنیا ګذران خصوصا تنبل  شب وروز خوش داشت که استراحت کند بخورد تلویزون ببیند وهیچ متوجه شوهرش واولاد هایش نبود از اثر همین همه استراعت ها وخوردنیها بود که یک روز  سرش ګیچ رفت وبه زمین افتاد  شوهرش واولاد هایش او را بلند کردند اولاد هایش ګفتند آی مادر از چاقی بیلر شدی ؛هیچ نمی توانیم تو را بلند کنیم  اولاد هایش وشوهرش از چاقی او خسته شده بودند واو را در یک اتاقی کردند  وشب وروزچون اشتیا داشت  برایش غذا می آوردند وخواب میشد هر روزی که میګذشت چاق وفربه تر میشدواضافه وزن میکرد  وبرایش حالت ضعف ایجاد میشد روز بعد شوهرش همرای اولاد هایش رفتند مسافرت وزن بیچاره تنها مانده بود نمی دانست که با این چاقی چی کند واشتیا هم داشت وهم نمی توانست بیرون برود چون مردم برایش میخندیدند واو را آزار میدادند روز به روز تیر شده رفت ضعف اش بیشتر شد واین همه از تاثیر چربی وی بود واو بسیار ترسیده بود که چیکند وهین قسم تصمیم ګرفت نزد داکتر برود ورفت وماجرای خود را برایش تعریف کرد داکتر ګفت تو چربی داری باید از همه چیزهای که میګویم پرهیز کنی وورزش انجام دهی اما او هر روز بیشتر میخورد وپرهیز نمیکرد وقتی نزد داکتر می آمد میګفت ورزش میکنم نان کم میخورم اما داکتر دانست که او دروغ میګوید به همین صورت تصمیم ګرفت که باید کاری کند که این زن لاغر شود وبعدا داکتر ګفت ببخشید من باید شما را ماینه کنم خانم ګفت درست است .بعد از ماینه کردن داکتر ګفت متاسف هستم شما سرطان دارید چون این مرض از تاثیر چاقی شما به وجود آمده وقتی حرف های داکتر را شنیدګفت چی ؟ دوباره ضعف کرد بعد از بهوش آمدن ګیچ بود نمی دانست چی کند :به خانه رفت شب وروز در غم بود از دست اینقدر غم نه نان می خورد  ونه جای می رفت شب تا صبع را راه میرفت به همین دلیل (۲)ماه بعد که نزد داکتر آمد که این چاقی ومرض به وجود آمده که علت آن چاقی اسن تداوی ندارد ؛داکتر ګفت چرا! دارد رن ګفت چیست تداوی من داکتر ګفت یک لحظه صبر کنید  زود می آیم ووقتی که داکتر آینه را آورد به این رن ګفت حالا شما خود را در آینه ببینیدوقتی که دید خود را اصلا نمی شناخت وای کشید ګفت این نم هستم !داکتر ګفت بلی . بسیار از داکتر سپس ګزاری کرد ګفت بسیار خوشحالم داکتر ګفت اف؛حلا کار من خلاص شد ......

بعد از اینکه خانه رفت از دست خوشحالی زیاد پس بخوردن آغاز کرد واستراحت میکرد وروز ها ګذشت وقتی یک روز خود را در آینه دید ګفت خدایا چرا! چرا! چرا! این همه با من میشود بعدا نزد داکتر رفت ګفت حالا چی کنم از آن وقتها هم بدتر شدم داکتر دیوانه شد ګفت« برو تو دیګر از تداوی من خلاص شدی .این همه از دست هودت است وخودت دشمن جان خود شدی »؛؛؛..  



About the author

DianaSaeedi

Diana Saeed is an 11th class student in Mahjube Heravi High School. she has interest to play basketball. Diana also has interest to writing blogs.

Subscribe 0
160