بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

Posted on at


از صبح تا غروب شنیدیم و دیدیم کاندیداهای ریاست جمهوری کشور گل و سنبل مان را، مراقب بودم همینطور که سخن می رانند و با هیجان از آرمان ها و اهداف شان می گویند و به افغانیت خود و به مسلمانیت شان فخر می فروشند، تف هایشان به صورتم نخورد، تف هایی شاید آغشته به نصوار وطنی!

حالم بد شد، بدتنر می شد هر لحظه، از اینکه سرنوشتم به دست اینهاست، اینها که سخن گفتن شان حالم را اینگونه صد و هشتاد درجه از خوشحالی به بدحالی تغییر می دهند، یکی شان آنقدر سرسخت و محکم سخن می زد که می ترسیدم همانجا جانش نبراید، یا معده ناقصش از حلقومش بیرون نریزد، آخر چرا اینگونه اند این بشر ها، اگر بشود نام بشر گیرند؟!!!!!!!

این بی اتحادی، این تفرقه، این شمشیرهای بران زیر دستارها، این شعارهای پوشالی دهان پر کن، اینها چه به درد یتیم های این مرز و بوم می آید؟ به چه کار بیوه زن و جوان بیکار و معتادهای این سرزمین؟

آه!

برادرش قبولش ندارد، بچه کاکایش، همه رقیبند، من چگونه باور کنم می توانند بینی پوچوق مرا به رسمیت بشناسند؟ قبولم کنند بعنوان شهروند این ملک؟ پارچه پارچه بودم، شرحه شرحه شدم دیروز!

و دلم می سوزد برای سال هایی که در این بلوشو امید بستم به صبحگاهی سبز!!!!!!!!!!

ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش    بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش!

 



About the author

zainabsajjadi

I'm a 32 years old woman, from Afghanistan, i have a master in private law from Iran, and am living in Kabul, i would like to share my whole experiences and feelings in my life with other afghan women and men inside and outside of my country, i think Film…

Subscribe 0
160