ماموری را گفتند ترس از خدا کن – شرم از خالق یکتا و مردم بینوا کن
جیب پطلون و کورتی مردم را نه چسپ – رشوه و رشوه گیری را رها کن
گفت شکر مسلمانیم رشوه نیست قلمانه است – هدیه دوستی است و اندکی محرمانه است
مامور جان قلمانه هم نوع رشوت است – پولش بی خیر و پر از نکبت است
نخیر برادر جان صدقه و خیرات برادرانه است – نذر سخی جان و غریبانه است
چرا میکنید هوش و هواسم را پریشان – بر عقل و هوش تان شده ام حیران
شکرخدا مراجعینم غریب نواز اند – غریبان چوکی را با هدیه مینوازند
چشم حسودان را خدا کور کند – تهمت ناروا را از من دور کند
آغا جان چای پولی کجا ورشوت کجا – تشنه جا مانده کجا و رودخانه کجا
قطره شبنم در لانه مور طوفان است - شاهدانم میز و چوکی های بی جان است
من و قوطی نسوار و پیاله یی چای - از کجا داریم صلاحیت دستور ورای
خبرنگار جان دست بردار ازین مفلوک میز – چند قران ناچیز برمیزم بریز
ناروا تهمت زنند بر من بیچاره یی روزگار – کفش پاره سر شکسته یی بی قرار
عکس مفلوکم گر چاپ کنی در روزنامه ات – مفلوکان بگیریند بر من و بخندند به برنامه ات
بیا احسان نما بر این مامور چملوک شده – تحسین و تقدیری بگیر از سروران زور کده