فیلمنامه جستجو - قسمت سوم

Posted on at


 

صحنه 63:     محل: داخل دهلیز                 زمان: شب               مکان: داخلی

نان خوده شده برروی ناینچه ها نشسته اند فرشته از جایش میخیزد ودروازه اتاق را که پهلوی آشپزخانه است باز می کند                                            

بنفشه: مه خیلی خسته شدم، میخوایک خواب بشم

فرشته: اینه بنفشه جان تو وخاله جان مه به این اتاق

خواب شوید

صحنه 64:     محل: داخل دهلیز        زمان: شب خفتن                 مکان: داخلی

بنفشه وبی بی اش برمیخیزند وبه طرف اتاق میروند یوسف هم تلویزیون را خاموش میکند وبه طرف اتاقش میرود

بی بی: شب بخیر

یوسف: شب خوش داشته باشید

 فرشته داخل آشپزخانه است، از آشپزخانه بیرون می شود گروپ دهلیز دا خاموش میکند وبه طرف اتاق خود میرود.

صحنه 65:     محل: اتاق خواب بنفشه وبی بی اش    زمان: شب               مکان: داخلی

بنفشه وبی بی اش برروی ناینچه پهلوی هم دراز کشیده اند وگروپ هم خاموش است فقط چراغ خواب روشن است

بنفشه: بی بی جان مه همیشه ازشما پرسان میکنم کهه چرا

مه همرای شما به آمریکا هستم؟ ولی شما هیچوقت به مه

جواب قناعت بخش ندادید!

امشب هرچه است از اول باید همه گپهای گفته را به من

بگویید که چرا پدر ومادر مه فوت کردند؟

بی بی: حالی خواب شو، حالی وقت این قسم گپها نیست

باشه دیگه وقت!

بنفشه: نه، اینبار باید بگویید، تمام موضوع را بای بفهمم،

حالی نگویید پس چه وقت میگویید؟

بی بی با چهره ناخواسته وناراضی برجایش مینشیند وشروع میکند به گفتن

بی بی: وقتی پدرومادرت ازدواج کردند، پدرت مامور دولت

بود ولی مافامیل خیلی پولدار بودیم چندسال ازدواج شان

گذشت، تو بدنیا آمدی ووقتی 5 ساله شدی خواهر شدی، نام

خواهرت رویا بود.

بنفشه که دارد به حرفهای مادرکلانش گوش میدهد با شنیدن این سخن سرش را از زمین برمیدارد وبه جایش مینشیند

بنفشه: چی؟ پس حالا کجاست؟

بی بی: تو فرصت بده، مه همه چیز را میگم

وقتی خواهر تو دوساله شد، مادرت به مرض سرطان

مبتلا شد ودوماه بعد وفات کرد

مه هم ترا همرا خود آمریکا بردم ورویا را به پدرت

سپردم.

بنفشه آهی میکشد ومی گوید:

بنفشه: باور نکردنی است، شاید پدرمه زن کرده باشه ورویا

پیش مادر اندر بزرگ شده باشه

شما دیگه هیچوقت از او خبری نگرفتید؟

بی بی: مه چهارده سال پیش همرای تو آمریکا رفتم، امشو

دفعه اول مه است که به افغانستان آمدم بعد  از 14 سال

بنفشه: آخه شما تاحال چرا به مه چیزی نگفته بودید؟

ما ما مه هم به مه چیزی نگفت !

بی بی: من برایش گفته بودم که در باره این موضوع هیچ

وقت با تو صحبت نکند

بنفشه: حالی که فهمید م، حتما به جستجوی خواهر خود میشم

صحنه 66:     محل: خانه رویا                  زمان: شب خفتن                 مکان: داخلی

رویا و پدرش به خانه نشسته اند وچراغ الکین هم به پیش شان روشن کرده گذاشته است. رویا از جایش میخیزد و ازخانه ایکه دروازه اش داخل همین است میرود وکمپلی را با خودش می آورد

رویا: پدرجان، شب اگر خنک خورد ید این کمپل را بالای

خود بکشید

پدر: تشکر دخترم

بعد الکین را برمیدارد وبه اتاق ایکه از او کمپل آورده بود میرود.

صحنه 67:     محل: اتاق خواب رویا           زمان: شب خفتن                 مکان: داخلی

الکین را به وسط خانه میگذارد کمپلی را از اتاق بر میدارد وبرروی ناینچه کنج خانه پهن میکند وسرش را میگذارد و بجز صدای چرچر، چرچرکها دیگر هیچ چیزی به گوش نمیرسد والکین را خاموش میکند.

صحنه 68:     محل: خانه رویا                           زمان: صبح                      مکان: داخلی

رویا با چهره خواب آلود و چشمان پندیده از اتاقی که خواب بوده بیرون میشود وبه طرف پدرمی آید. پدر چشمانش را باز میــــــکند وبرجایش می نشیند رویا عصای پدر را ازکــنج دیگر خانه برمیدارد وبه دست پدرش میدهد وشانه پدرش رامیگیرد واز جایش بلندش میکند وبه طرف دروازه خانه میروند.

لطفا برای خواندن ادامه فیلمنامه اینجا کلیک نمایید 



About the author

160