فیلمنامه جستجو - قسمت پنجم

Posted on at


 


صحنه 100:    محل: داخل دهلیز                 زمان: بعد ازظهر                 مکان: داخلی


رویا وارد دهلیز میشود وبه طرف صنفش میرود ودستگیر دروازه را میگیرد دروازه را بازمیکند وداخل میرود                            


رویا: سلام دخترا به همه


کسی جوابش را نمید هند وبرروی چوکی دوم می نشیند.


صحنه 101:    محل: داخل صنف                زمان: بعد ازظهر                 مکان: داخلی


استاد سرصنف ایستاده است، کسی وارد صنف میشود


شخص: استاد، اجازه است بیام


استاد: بفرمایید


دختر که لباس څارندوی یعنی یک کلاه برسرش ویک واسکت رنگه به برش است داخل صنف میآید وپهلوی استاد، ایستاد میشود.


شخص: من را مدیره صاحب به تمام صنف ها روان


کردند وگفتند که نام شاگردانیکه مشکلات خانوادگی


دارند، فقرویا ظلم وستم بالای شان میشود بگیرید


رویا جایش می ایستد و پرسان میکند.


رویا: برایچ چه نام این شاگردان را میگیرید


شخص: بخاطریکه یک مرکزمشوره دهی مخصوص


دختران افغان ساخته شده است ومیخواهد به این شاگردان کمک کند


استاد: هرکس مشکلات دارد اسم خود را بگوید!


رویا: اسم من را هم بنویسید رویا- عبدالله


شخص: دیگر کسی نیس؟


وبعد رویش را به طرف رویا می کند،          


شخص: فردا ساعت 9 بجه به سرک مکرویان طرف


راست سرک، مرکز مشوره دهی دختران افغان به همانجا بیا


استاد: نه دیگر کسی نیست


دختر از استاد اجازه میخواهد وبیرون میشود


صحنه 102:    محل: دروازه مکتب              زمان: عصر                      مکان: خارجی


صدای زنگ مکتب میشود همه دختران به شمول رویا از مکتب بیرون میشوند رویا به طرف پیاده رو به حرکت می آفتد


صحنه 103:    محل: دروازه خانه رویا          زمان: عصر                      مکان: خارجی


ازآن طرف کوچه میآید وبه نزدیک دروازه ایستاد میشود با کلیدش دروازه حویلی را بازمیکند وارد حویلی میشود وبه طرف زینه های شکسته دهلیز میرود وکفش ها پوسیده اش را میکشد وبه خانه میرود.


صحنه 104:    محل: داخل خانه رویا            زمان: عصر                      مکان: داخلی


داخل خانه می آید


رویا: سلام پدرجان


کیفش ر به سرمیخ تاق روبروی دروازه آویزان میکند وبه طرف پدر میرود پیش پدر مینشیند، پدرش کتابی بردستش است ومطالعه میکند


رویا: پدر، امروز به صنف ما انضباط آمد ونام


دختران ایکه مشکلات فقر، خانوادگی وغیره دارند


وکسانیکه برسر شان ظلم میشود را میگرفت، من هم


نام خودرا دادم. وگفتند فردا ساعت 9 بیا. آدرس را هم دادند


پدر: خوب، چه کمکی میکنند؟


رویا: فقط مشوره میدهند شاید کمک مالی هم بکنند


پدر: خوب کردی


صحنه 105:    محل: دروازه خانه مامای بنفشه         زمان: صبح             مکان: خارجی


بنفشه ومامایش داخل موتر می نشینند وموتر از داخل کوچه حرکت میکند


صحنه 106:    محل: داخل موتر                          زمان: صبح             مکان: داخلی


بنفشه: امروز کارما بخیر آغاز میشه، امروز نوبت


کدام مکتب است؟


ماما: امروز شاگردان لیسه حبیبیه قرار است بیآیند.


صحنه 107:    محل: کنارسرک                                    زمان: صبح             مکان: خارجی


موتر کنار سرک روبروی دفتر ایستاد میشود و بنفشه ومامایش از موتر پایین میشوند و به طرف دروازه دفتر میروند بنفشه خیلی خوشحال است ولبخند برلب دارد مامایش همراه با کلید دروازه را باز میکند و داخل میروند. دروازه را از پشت شان باز میگذارند


صحنه 108:    محل: داخل دفتر                      زمان: صبح                           مکان: داخلی


داخل دفتر میز وچوکی گذاشته شده برروی میزهم قلمدانی است، بنفشه لب تابش را هم


از کیفش برمیدارد وبرروی میز میگذارد.یک چوکی هم روبروی چوکی خودش است چند دانه چوکی به داخل دهلیز دفتر است و برای نزدیک دروازه است برای نشستن دختران در نظر گرفته شده.


ماما: مه میرم به شرکت خود، دیروز هم نرفتم تو


دیگه همینجا با ش، دختران میآیند.


بنفشه: درست است شما بروید من هستم.


باز چاشت خود مه به خانه میرم.


ماما: خداحافظ


بنفشه: خدا حافظ


صحنه 109:    محل: پیاده رو سرک            زمان: صبح                      مکان: خارجی


رویا درداخل پیاده رو است وبدنبال دفتر میگردد که تابلوی نوشته شده را می بیند که نوشته است مرکز مشوره دهی ومساعدت ها ی حقوقی دختران افغان لبخندی میزند وبه طرف دهلیز دفتر می آید وداخل دهلیز دفتر می شود.


صحنه 110:    محل: داخل دفتر                  زمان: صبح                      مکان: داخلی


رویا داخل دفتر می آید وبنفشه برروی چوکی نشسته است.


رویا: سلام


بنفشه: لطفا بیایید اینجا روبروی من بنشینید


رویا: تشکر


بنفشه برروی چوکی نشسته است وهردو دستش به هم گرفته برروی میز است.           


بنفشه: لطفا معرفی کنید!


رویا: اسم من رویا است


بنفشه وقتی نام رویا را میشنود با تعجب میگوید                                              


بنفشه: رویا! مشکل تان چیست خانم رویا؟


رویا: مشکلات خو زیاد است ولی مشکل عمده من


همین اجتماع و جامعه است که همیشه زن درآن رنج


دیده وقتی مه مکتب میرم درداخل کوچه ما چند تا


بچه استند که همیشه من را آزار میدهند


بنفشه: خانه تان کجاست؟


رویا: منطقه بی بی مه روی خانه ما است.


بنفشه: همرای کی زندگی میکنی؟


رویا: من تنها همرای پدرم زندگی میکنم وپدرمه هم


پارسا به یک حادثه ترافیکی ازیک پایش فلج شده


زندگی مه خیلی غم انگیز است.


بنفشه با چهره اسرار آمیز از اومی پرسد         بنفشه: پدرت چیکار میکرد؟


رویا: پدرم مامور دولت بود.


بنفشه: مادرت کجاست؟


رویا: مه وقتی خورد بودم یعنی دوساله بودم مادرمه


فوت کرده و من را پدرم کلان کرده


بنفشه: پول از کجا میکنید برای خوراک،پوشاک


وغیره؟


رویا: از وقتی پدرمه پایش فلج شده، ریاست شهدا و


معلولین به ما کمک میکند.


بنفشه اشک از چشمانش جاری میشود اشک هایش را پاک میکند ومیگوید: روی کاغذ را نگاه میکند


بنفشه: من میخواستم پدرت را ببینم- نام پدرت چیست


عبدالله است؟


رویا: بلی


بنفشه: امروز بعد ازظهر مه به خانه شما میام


رویا: درست است تشکر


رویا از روی چوکی بر میخیزد وبیرون میرود. درداخل دهلیز سه، چهار تا دختردیگر هم است. بنفشه صدا میکند نفر بعدی لطفا بیاید


صحنه 111:    محل: بیرون ازدفتر              زمان: روز               مکان: خارجی


بنفشه از دفتر بیرون میشود دروازه دفتر را قفل میکند وبه طرف پیاده رومیرود رویا از دفتر بیرون می آید وبه طرف پیاده رو حرکت می کند


صحنه 112:    محل: دروازه سرای مامای بنفشه       زمان: چاشت   مکان: خارجی


بنفشه داخل کوچه می آید وبه دروازه سرای


مامایش که رنگ آبی دارد نزدیک میشودوزنگ دروازه را میفشرد وخیلی غمگین است          


فرشته: کی است؟


بنفشه: مه هستم باز کنید


دروازه باز میشود وبنفشه داخل حویلی میرود


صحنه 113:    محل: داخل دهلیز                 زمان: چاشت            مکان: داخلی


بنفشه دروازه دهلیز را باز میکند ودخل خانه             


بنفشه: سلام به هردوی شما


می شود بی بی اش به خانه نشسته وفرشته


فرشته: سلام


هم داخل اشپزخانه است، آشپزخانه داخل دهلیز           


بی بی: سلام مانده نباشی


بنفشه: زنده باشی


بنفشه میآید پیش بی بی اش می نشیند ومیگوید            


بنفشه: امروز بی بی جان خواهر خود رویا


را پیدا کردم هم خوش هستم هم غمگین


بی بی: ازکجا پیدا کردی؟


بنفشه: صبح اولین نفری که وارد دفتر شد


رویا بود تمام داستان زندگی خودرا به مه


گفت مه هم او را شناختم


بی بی: خوب چرا غمگینی پس؟


بنفشه: مه فکر کرده بودم شاید پدر مه زن


بگیره ولی او زن نگرفته و رویا را بزرگ


کرده وبیچاره سال گذشته دریک حادثه


ترافیکی پایش را از دست داده اونها خیلی


زندگی فقیرانه دارند. ولی رویا خیلی دختر


هوشیار است.


بی بی: خیلی متأسفم دخترم


بنفشه: امروز پیشین همرا شما باهم به خانه


رویا ایشان میریم


بی بی: درست است


صحنه114:     محل: بیرون از خانه مامای بنفشه      زمان: بعد ازظهر        مکان: خارجی


بنفش همرای بی بی اش از دروازه خانه مامایش بیرون میشوند ودروازه را می بندند هردو پیاده داخل کوچه به طرف سرک میروند


صحنه 115:    محل: کوچه              زمان: بعد ازظهر                 مکان: خارجی


 بنفشه وبی بی اش از آنطرف کوچه میآیند وبرسرسرک ایستاده میشوند تاکسی ازآن طرف میآید. آنرا دست میدهند ومی نشینند.


صحنه 116:    محل: داخل تاکسی                زمان: بعد از ظهر                مکان: داخلی


در داخل تاکسی نشسته اند.


دریور: کجا میروید؟


بنفشه: به منطقه بی بی مه روی بروید


صحنه 117:    محل: منطقه بی بی مه روی    زمان: بعدازظهر                  مکان: خارجی


تاکسی از آنطرف میآید ازتاکسی پایین میشوند وبنفشه پول کرایه را به دریور می دهد.هردو به طرف کوچه ایکه خانه رویا است میآیند داخل کوچه هیچکس نیست بجز همان دوکان است وهردو به طرف دوکان میروند.


بنفشه: سلام، می بخشید خانه آقای عبدالله کجاست؟


دوکاندار وقتی این دو را می بیند که باچهره ای شاداب وسرو وضع خوب به این منطقه آمدند می پرسد دوکاندار: کدام عبدالله


بنفشه: همانی که یک دختر دارد.


دوکاندار:اونه خانه ایشان آنجاست خانه اولی


بنفشه: تشکر


صحنه 118:    محل: خانه رویا                  زمان: بعد از ظهر                مکان: خارجی


 بنفشه وبی بی اش دروازه رویا را تک تک میکنند.صدار رویا می آید.


رویا: کی است؟


بنفشه: ما هستیم بازکن، رویا جان.


رویا دروازه را باز میکند با هردو خوش آمدید میکنند


رویا: سلام خوش آمدی بفرمایید


صحنه 119:    محل: داخل حویلی                زمان: بعد ازظهر        مکان: خارجی


داخل خانه میشوند به زینه های شکستهدهلیز بالا میشوند وکفش های شانرا می کشند ووارد اتاق میشوند.


صحنه 120:    محل: خانه رویا                           زمان: بعد ازظهر                 داخلی


 داخل اتاق پدر رویا نشسته اســـــت وقتی بی بی بنفشه همراه با بنفشه وارد اتاق میـــشوند. با دیدن بی بی بنفشه حالتش تغیر می کند وحیران میماند.هردو داخل اتاق میآیند وپهـــــــلوی پدر رویا می می نشینند رویا هم  از پشت شان داخل خانه می آید. پدر رویا از رویا میپرسد:


پدر: اینها کی هستند؟


رویا: امروز به مرکز مشوره دهی که رفتم همین


خانم بنفشه است، که بشما درمورد شان گفته بودم.


بنفشه: بی بی جان شروع کن، همه گپها را به رویا


بگو که ما کی هستیم.


رویا: ولی مه شما را نمی شناسم، پدر اینها کی هستند؟


پدر: وقتی توخورد بودی ومادرت فوت کرد تویک


خواهر هم داشتی 5 سال از تو بزرگتر بود وقتی که


مادرت وفات کرد بی بی ات خواهـــــرت را باخود


آمریکا برد وتو پیش مه ماندی


بی بی: حال، این خواهرت بنفــــشه است ومه هم مادرکلانت


رویا با چهره هیجان زده میگوید                  


رویا: چی : تاحال کجا بودید؟


بنفشه: رویا جان مه تاحال آمریکا بودیم مه هم از


بودن تو وپدر خبر نداشتم وقتی به افغانستان آمدیم


بی بی ام به مه گفت وگرنه ترا پیدا میکنم


حالا همسر وقت است، خوشحال باش که ماوتو باهم شدیم


بی بی: مرا ببخشید دخترایم که شمارا ازهم جداکردم.


وبعد رویا هم ازجایش میخیزد وبنفشه هم وهردوهمدیگررا به آغوش میـگیرند وخیلی خوشحال اند.پدرشان از خوشحالی زیاد اشک از چشمانش جاری میشود.


بنفشه: برای خود یک خانه هم میخریم وهرچهار نفر


ما باهم زندگی میکنیم، رویا درسش را بخواند ومه هم به دفتر خود کار میکنم





About the author

160