داستان خانم رنج دیده

Posted on at


گلثوم دختر چهارده ساله است که پدر خود را از دست میدهد و او شش خواهر دارد که خودش سومی است و در خانه نسبتا متوسط کلان شده به همین خاطر که او در سن شانزده سالگی به نسبت رضایت خود و همه گی با خسربوره برادرش عروسی میکند



و به شش ماه از عروسی آنها میگذرد که شوهرش به اثر مریضی وفات می کند و از آن جاییکه گلثوم نه پسری نه هم دختری داشت باز پس به پیش فامیلش بر میگردد و آنها به حیث مهاجر به ایران میروند و در آن جا زندگی میکنند و روزی پسر مامایی پدرش او را میبیند و از او درخواست ازدواج  می کند همه به این وصلت راضی میشوند و گلثوم دوباره ازدواج میکند و اولین فرزند شان هم دختری میشود که اسم او را سیمین میگذارند پدر سیمین کارگر بود بخاطریکه سواد نداشت و دریک سرای بزرگ نگهبان بودند و در همان جا دومین فرزند شان هم به دنیا آمد که او هم دختر بود و اسمش را نرمین گذاشتند همه خوش وخوش حال بودند نرمین سه ساله میشود که سومین فرزند فامیل شان به دنیا میآید و او یگانه پسر گلثوم بود گلثوم و شوهرش آنقدر خوش بودند که میگویند خداوند دنیا را به ما داده است به همین خاطر گلثوم و شوهرش نام او را محمد میگذارند



گلثوم وشوهرش آنقدر او را میخواستند که نمیگذاشتن که دستش را به چاقو بزند محمد پیشقدم خوبی نکرد یعنی او دوساله بود که پدرش را از دست میدهد پدرش که در حال شستن عوض بود برق گرفت و وفات کرد در حالی که گلثوم او را در حال مرگ میبیند ولی کاری کرده نمیتواند چون که تمام خانه را برق گرفته بود گلثوم به هر طرف به خاطری پیدا کردن سویچ برق میدود تا که آن را پیدا میکند و آن را خاموش میکند و گلثوم وقتی میآید میبیند که شوهرش بیهوش افتاده است هر چه او را صدا می کند ولی شوهرش جوابی نمیدهد برادر گلثوم با خبر میشود و میآید میبیند که شوهر خواهرش مرده است و می گوید که او از دنیا رفته است


وقتی گلثوم از برادرش این خبر را میشنود سرش را به سوی آسمان بلند میکند میگوید که خدایا تو دنیایی من را گرفتی گلثوم در آن وقت بالا جسد شوهرش را بیهوش میافتد بعد سیمین، نرمین و محمد در بالای جسد پدرش میآیند و شروع به گریه می کنند خسربوره گلثوم میآید یعنی آصف جسد برادرش را به افغانستان انتقال میدهد گلثوم میخواهد همراه خسربوره خود برود که دولت ایران اجازه نمی دهد تا به افغانستان بیاید بخاطریکه او می خواست که درمورد برق گرفته گی معلومات حاصل کند آصف جسد برادرش را به هرات میآورد و او را در ولسوالی کرخ دفن میکند و گلثوم در ایران آنقدر بی قرار است که هر دم و هر ساعت به برادر شوهرش زنگ زده و می گوید که می خواهد به افغانستان بیاید و چهل روز از مرگ شوهرش تیر می شود که به افغانستان می آید و برای شوهرش فاتحه میگیرد سیمن که از نرمین و محمد کلان تر بود درد نبودن پدر را احساس میکند و به خواهر و برادرش می گوید که پدر به آسمان رفته است و ما هم به آن جا خواهیم رفت وقتی این خبر را می شنود از هوش می رود بعد از چند ساعت به هوش می آید و ازین واقعه چند میگذرد که همه ای برادر شوهراش به شهر میروند و گلثوم هم همراه آنها به شهر میرود و در آنجا زندگی میکند و زن برادر شوهرش همراه او زیاد جنگ می کند به خاطریکه او می ترسید که گلثوم شوهرش را نگیرد و به همه میگفت که گلثوم یک زن هرزه است


...ادامه دار



About the author

FahimaMahmoodi

Fahima Mahmoodi is studying in the 12th class of the Malake Jalali High school. She is studying English in Islam institute in Herat. Fahima has interest in reading math and physics.

Subscribe 0
160