دلش چی میخواهد

Posted on at








از لغزش
شبنم های چارده سالگی ات 
روی ایوان 
تاب میخورد 
لبخندهای زنانه ای 
در هوای چهارده فصل متراکم 
گلدان صورتی لبانت 
سر میخورد 
روی چروک های 
مرد بارانی پوش خیابان درختی 
از سایه می اید 
چشم هایش 
زنجیر می بندند 
ارزوهایت را پشت سیاه چاله ها 
گرد خاک روی برجستگی بدنت 
هم سطح میکند 
پیچ های جاده چالوس را 
کمر بسته است 
به گاز ماشینش 
گاو اهن 
از بند بندت 
می کشد 
بیماران روانی بند را 
چهارده بهار 
فریاد میزنی 
چهارده مرد می شود کنار تو استوار 
بیست و هشت 
نام زنی است 
که چهارده شبنمش را به یغما برده اند 
حالا فقط می نویسد 
من ترانه چهارده ساله ام که 
نفس های اخرش را 
زیر چادرش می کشد 
به دندان 
و در نیمه پر لیوان به خواب می برد .
زندگی صفر درجه 
کاوه ایریک






 


About the author

mohammadhasani

Kaveh Ayreek
Filmmaker and theater director living in Kabul

Subscribe 0
160