از لغزش
شبنم های چارده سالگی ات
روی ایوان
تاب میخورد
لبخندهای زنانه ای
در هوای چهارده فصل متراکم
گلدان صورتی لبانت
سر میخورد
روی چروک های
مرد بارانی پوش خیابان درختی
از سایه می اید
چشم هایش
زنجیر می بندند
ارزوهایت را پشت سیاه چاله ها
گرد خاک روی برجستگی بدنت
هم سطح میکند
پیچ های جاده چالوس را
کمر بسته است
به گاز ماشینش
گاو اهن
از بند بندت
می کشد
بیماران روانی بند را
چهارده بهار
فریاد میزنی
چهارده مرد می شود کنار تو استوار
بیست و هشت
نام زنی است
که چهارده شبنمش را به یغما برده اند
حالا فقط می نویسد
من ترانه چهارده ساله ام که
نفس های اخرش را
زیر چادرش می کشد
به دندان
و در نیمه پر لیوان به خواب می برد .
زندگی صفر درجه
کاوه ایریک
شبنم های چارده سالگی ات
روی ایوان
تاب میخورد
لبخندهای زنانه ای
در هوای چهارده فصل متراکم
گلدان صورتی لبانت
سر میخورد
روی چروک های
مرد بارانی پوش خیابان درختی
از سایه می اید
چشم هایش
زنجیر می بندند
ارزوهایت را پشت سیاه چاله ها
گرد خاک روی برجستگی بدنت
هم سطح میکند
پیچ های جاده چالوس را
کمر بسته است
به گاز ماشینش
گاو اهن
از بند بندت
می کشد
بیماران روانی بند را
چهارده بهار
فریاد میزنی
چهارده مرد می شود کنار تو استوار
بیست و هشت
نام زنی است
که چهارده شبنمش را به یغما برده اند
حالا فقط می نویسد
من ترانه چهارده ساله ام که
نفس های اخرش را
زیر چادرش می کشد
به دندان
و در نیمه پر لیوان به خواب می برد .
زندگی صفر درجه
کاوه ایریک