حقیقت

Posted on at


 آمدم در چه روزگاران آشنایی


خواند اسم من


قریب نگاهی زچشمان بر بسته


حقیقت در بن بست


عاشقانه گفتم درد خود را


لبخند تنفر


چشمان بر بسته ی من شنیدند


گفته ها در من را 



 در دریا طوفان است


آب رنگ خود را فروخته


آتش نمی سوزاند دست من را


چون سرابی است درخاطر من


کاغذها، نوشته اند از...


قلم خویش را کجا بگذارم ؟!




About the author

hasseb

i like poems

Subscribe 0
160