پدر جان برایم از رازهای باز و بسته بگو
حکایت از کتاب و نوشته و خاطره بگو
قصه های پر از غم و غصه را بگذار
آنچه شیرین بود در گذشته بگو
از قهرو خشم ستمگران خسته ام
از مهرو صفای آینده بگو
حکایت پریان و فرشته ها را بگو
داستان مردم پر تلاش و بر جسته بگو
پدر جان خسته ام از حکایت جنگ
از انفجار بمب, خمپاره و تفنگ
با من از امید و آرزو های آینده بگو
از نفاق و شقاق سخن نزن
از اتحاد و اتفاق مردم فرزانه بگو
سخن از ویرانی لانه, و کاشانه بس است
از آبادی هرات خرم و دردانه بگو
Sahar akbarzadeh