حضرت سهیل (ع) می فرماید که پدرم من را بطرف قبیله بنی حارث با من یک رفیق دیگرم نیز همرا بود ما روان بودیم .ناگهان شنیدیم که از درون یک باغ نام من را میگیرد مرا صدا میکند چون ما به بطرف باغ رفتیم
در آنجا هیچکس معلوم نمی شود من این قصه را به پدرم بیان نمودم.
پدرم گفت:اگر من می فهمیدم که با این چنین واقعه روبرو می شوید.من تو را نمی فرستادم .
برای آیند این سخن را به یاد داشته باش وقتیکه تو این چنین صدای وحشتناک ونابلد را بشنوی پس اذان بکن.اذانیکه مردم برای نماز می کنند.پدرم افزود که من از ابوهریره(ص)شنیدم که حدیث رسول الله (ص) را
بیان می کرد.
ومی فرمود که بدون شک وقتیکه اذان میشود پس شیطان می گریزد وبادش جاری می باشد.