هردو گاه گاهي ديوانه وار مي خنديدند

Posted on at


 

سكينه 11 ساله مادر طفل 3 ماهه است، او كه هنوز خود طفل است دختر كوچكش را كودكانه نوازش ميكند سر وروي او را ميبوسد گاه گاهي ديوانه وار مي خندد .

 

 

او در 9 سالگي از سوي كاكايش به پسر كاكاي ديگرش به فروش رسيده است .

 

سكينه از ناكامي هاي زندگي حكايت ميكند در ايام كودكي پدرش را از دست داده است ، كاكايش جبراً مادر اش را از خانه بيرون نموده و از ميراث شوهر محروم ساختند .

 

 

 

سكينه نزد كاكاي خود پرورش يافت همين كه پسر كاكا از ايران باز گشت نمود كاكايش او را نامزد و عروسي كرد پسر كاكا دوباره به ايران بر گشت سكينه نزد خسر در كابل مقيم شد .

 

خسر كه خود معتاد براي به دست آوردن مصارف اش سكينه را تشويق به تن فروشي ميكرد وقتي سكينه در برابر سخنان خسر اش واكنش نشان داد با خشونت پدر شوهر مقابل شد .

 

 

 

 او كه چاره جز شكايت به شوهر نداشت با تماس تلفوني از خشونت خسر به شوهر زبان باز كرد ، ولي سكينه موضوع تن فروشي را باز گو نكرد.

 همين كه پدر شوهر دانست كه سكينه با شوهرش تماس برقرار كرد شب هنگام به سكينه تجاوز كرد و خود ناپديد گرديد .

وقتي سكينه دوباره با شوهر اش تماس گرفت و قضيه تجاوز خسر را حكايت كرد تير از كمان خطا شده بود و اثري از پدر نبود .

 

او طفل 3 ماهه اي  را كه پرورش ميدهد و او را  حاصل يك ازدواج مشروع نميداند .

 

 

 

 

سكينه با شوهر اش هر دو دچار تكليف رواني اند ( افسردگي ) با كسي سخن نمي گويند از انسانها متنفر اند  وگاه گاهي ديوانه وار مي خندد و به زندگي لعنت ميگويند .

 



About the author

160